سلام به همگی! من دوباره اومدم.
یه مدتی که نبودم مریض شده بودم!
ولی الان خوبم، جونم براتون بگه که این عکس منه که فشن کردم موهامو:
حالا هم خودم میشینم یه گوشه با اسباب بازیهام بازی می کنم:
سر سفره هفت سین، راستی عید شما مبارک:
بعد رفتیم سر خاک بی بی جون و حاج بابای مامانم که تازگیها رفتند پیش خدا:
بعد هم برای عید دیدنی رفتیم خونه بزرگترها، من و پسر دایی علیرضا که دندون آجیل خوری نداریم، می خوابیدیم!
برای عید دیدنی پیش پسر عمو محمدصالح هم رفتم، آخ که چقدر دلم تنگ شده بود براش!
تو تعطیلات اسب سواری هم یاد گرفتم:
من و پسر عمو محمد صالح بغل خان عمو جونم:
گوشت رو خودشون خوردند، این رو دادند به من، وایسا بزرگ بشم!
رفتیم به دامن طبیعت و جوجه کباب زدیم به بدن، بازم استخونش به من رسید:
خوب! ایتم از اولین عید زندگی من! کلی هم از اون کاغذ رنگی ها گرفتم که بهش میگن عیدی. همشو دادم بابا مامانم.